کسی که عبادت های خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترین مصلحت را به سویش فرو خواهد فرستاد .
دوستان بایدهمچون کتاب باشندمعدود اما دستچین شده !
از درون جملات جستجوگر من باش !
حق و حقوق همنوعت را بپرداز در غیر اینصورت قانونی عمل خواهد شد !
مال حرام و قصبی به منزله لقمه را با آتش بلعیدن است !
دختران با اصالت جیغ نمیزنند! بلکه با سکوت و نجابت بیانگر خواسته هایشان هستند !
نیت که خیر باشد حتی مردگان را از زیر بار مدیون بودن خارج میکند!
مال باید به دست صاحبانش برسد حتی اگر بی نیاز باشند تصمیم گیری با خود آنهاست که صاحب اختیارند !
هنگامی بفکر شرف و تعصب باشید که دارید پنهانی حق و حقوقی که در امانت شماست پایمال میکنید !
پس بعد از مشخص شدن مسئله توقعی جز پرداخت حق آنها نداشته باشید
برادر دو برابر خواهر سهم دارد اما حق ندارد یک سهم خواهر را هم پایمال کند ! چون حق الناس است باید بپردازد !
مرد آن است که هر بار او را بیازمایند زودجوش بی غش تر از پیش ار بوته ی آزمون بیرون آید .
هر چه بزرگتر باشی تنهاتر هستی .
یگانه راه برای افزودن خوشبختی بر روی زمین آن است که تقسیمش کنیم .
برای اینکه بشر بتواند در دنیا خوشبخت زندگی کند باید قسمتی از توقعات خود بکاهد.
درون ما میدان جنگ و ستیز نیست بجای آنکه خود را سرزنش کنیم خویشتن خویش را بستاییم .
خالی بودن دل از کینه و حسادت، از خوشبختی بنده است .
خوشبختی وجود ندارد و ما خوشبخت نیستیم ، اما می توانیم این حق را به خود دهیم که در آرزوی آن باشیم .
تمام چیزى که خدا از بشر مى خواهد یک قلب آرام است .
بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند .
انسان ها به نسبت هر ظرفیتی که برای کسب تجربه دارند عاقلند نه به نسبت تجاربی که اندوخته اند .
انسان ها مانند خطوط انگشتان هیچ کدام به هم شبیه نیستند
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد .
صدقه، خشم پروردگار را فرو مینشاند .
براستی که خداوند عزوجل رحم می نماید مرد را، به سبب شدت محبت او به فرزندش .
دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد .
خوشبختی توپی است که وقتی می غلتد به دنبالش می رویم و وقتی توقف می کند به آن لگد می زنیم .
خوشبختی یعنی هماهنگی با حوادث روزگار .
اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند .
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برداه ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخم هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
پیش صاحب نظران مُلک سلیمان باد است
بلکه آن است سلیمان که ز مُلک آزاد است
آنکه گویند که بر آب نهاد است جهان
مشنو ای خواجه که تا درنگری بر باد است
خیمه انس مزن بر در این کهنه رباط
که اساسش همه ناموضع و بی بنیاد است
دل بر این پیرزن عشوه گر دهر مبند
نو عروسی است که در عقد بسی داماد است
هر زمان مِهر فلک بر دگری می تابد
چه توان کرد که این سفله چنین افتاده است
خاک بغداد بخونِ خلفا می گرید
ور نه این شط روان چیست که در بغداد است؟
حاصلی نیست بجز غم به جهان خواجو را
خرّم آن کس که بکلی زجهان آزاد است
مردی نزد امام حسین (ع ) آمد و گفت :
"من مردی گناهکارم و از معصیت پرهیز نمی کنم ، مرا پند و اندرز بده
امام حسین (ع ) فرمودند: "پنج کار انجام بده و هر چه می خواهی گناه کن .
اول : روزی خدا را نخور و هر چه می خواهی گناه کن .
دوم : از ولایت و حکومت خدا خارج شو و هر چه می خواهی گناه کن .
سوم : جایی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن .
چهارم : وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو می آید، او را از خود دور کن و هر چه می خواهی گناه کن .
پنجم : وقتی مأمور و مالک جهنم می خواهد تو را در آتش بیندازد، در آتش نرو و هر چه می خواهی گناه کن . امام حسین(ع)
شهادت حضرت علی اصغر طفل شش ماهه ! را به مسلمین جهان تسلیت میگویم
امروز و فردا عالمی در التهاب است
بیمار گشتم از هوای بی تو بودن
روضه برای درد من داروی ناب است
امشب که می سوزم ز داغ شیرخواره
تصویر او روی دلم گویا که قاب است
در هر حسینیه که جای ذکر مولاست
اَمّن یُّجیبِ درد مندان مستجاب است
بر روی لب امشب نوای لای لایِ
یک مادر دلخسته با نام رباب است
باید عمو از علقمه بیرون بیاید
در گاهواره کودکی محتاج آب است
یک کودک شش ماهه در دستان بابا
با لای لایِ تیر انگاری که خواب است
پاشید خون بر روی بابای غریبش
تصویر خورشید زمان گویا خضاب است
آرام شد بعد از کمی بی تاب بودن
حالا زمان ناله های آب آب است
با خنده وُ کف حرف او را قطع کردند
ارباب عالم را که خود فصل الخطاب است

خداوند، سبب سجده نکردن و تخلف او را پرسید و فرمود: چه چیز مانع شد که آدم را سجده نکردی؟ خود را بزرگ شمردی یا از جملهی سرکشان بودی؟!
شیطان گمان کرد عنصر او از عنصر آدم بهتر و جوهرش پاکتر است و گمان کرد که هیچ کس به مقام ارجمند و منزلت رفیع او نمیرسد و گفت:
آشکارا به معصیت اقدام کرد و از مخالفت و تکبر خود پرده برداشت و از فرمان پروردگار سرپیچی نمود، آدمی را که خدا با دست قدرت خود آفریده بود، سجده نکرد و از کافرین گردید.
خداوند او را به گناهش مجازات کرد و به او فرمود:
عرض کرد: چه کسی قاتل اوست؟ وحی آمد که یزید ملعون، پس او را لعن کن. پس از آنکه آدم علیهالسلام او را لعن نمود به سوی جبل عرفات روانه شد.
باز این چه نغمه است که دستان سرای عشق
آهنگ ساز کرده به شور و نوای عشق
آن کاروان کجاست که بانگ درای او
افکنده است غلغله در نینوای عشق
شور حسینی است مگر کز ره حجاز
ساز عراق کرده به برگ و نوای عشق
مانا عزیز فاطمه فرزند مصطفیست
کوچ از مدینه کرده سوی کربلا عشق
سوداگر خداست که نقد روان به کف
بگرفته در معامله خونبهای عشق
از سر به راه دوست دویدهست یار صدق
در نی نوای وصل دمیدهست نای عشق
با بانگ هو هو الحق و آواز دوست دوست
خوانده به گوش عالمیان ماجرای عشق
از جان و دل نهاده قدم در ره بلا
یعنی منم شهید بیابان کربلا
و نیز
زان ماجرا که رفت به میدان کربلا
عقل است مات و واله و حیران کربلا
دریای عشق حق به تلاطم چو اوفتاد
جوشید موج خون ز بیابان کربلا
یا رب چه شد که کشتی نوح نجی فتاد
در لجهی هلاک، به طوفان کربلا
از بازی سپهر، سر سروران دین
افتاد همچو گوی به میدان کربلا
زان عشق و آن شهادت و آن صبر و آن یقین
عقل است محو و سر به گریبان کربلا
در منزلت فزونتر و در رتبه برتر است
از بام عرش پایهی ایوان کربلا
فخر حسین و ننگ یزید است تا ابد
سرلوحهی جریدهی دیوان کربلا
در کاروان آل نبی قحط آب شد
از سوز تشنگی دل طفلان کباب شد
در چشم تشنگان حرم، دشت ماریه
اندر خیال، آب چو موج سیراب شد
میدان جنگ و سوز عطش، تاب آفتاب
یا رب که از شنیدن آن زهره آب شد
در راه حق که شاه شهیدان به پیش داشت
آن منع آب و تاب عطش، فتح باب شد
گر نیک بنگریم همان آب و تاب بود
کز وی بنای دولت مروان خراب شد
از ملت نبی به نبی زادگان رسید
جوری که روح کافر از آن در عذاب شد
سر پنجهی عروس جفا کار روزگار
از خون پاک آل پیمبر خضاب شد
یک ذره گر ز شرم و ادب داشت آفتاب
میکرد تا به حشر نهان روی در قفا
حسین جان راست میگویند دنیا از چهار عنصر تشکیل شده
آب و آتش و خاک و هوا
آب را از شما دریغ کردند
آتش همانی است که در نبودت به خیمه هایت زدند
خاک هم خاکی است که در قتلگاه به سجده افتادی
و اما هوا همان هوایی است که عمری است در دل ماست
.: Weblog Themes By Pichak :.