سفارش تبلیغ
صبا ویژن

z

 

کسی که عبادت های خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترین مصلحت را به سویش فرو خواهد فرستاد .

دوستان بایدهمچون کتاب باشندمعدود اما دستچین شده !

از درون جملات جستجوگر من باش !

حق و حقوق همنوعت را بپرداز  در غیر اینصورت قانونی عمل خواهد شد  !

مال حرام و قصبی به منزله  لقمه را با آتش بلعیدن است !

دختران  با اصالت  جیغ نمیزنند! بلکه با سکوت و نجابت بیانگر خواسته هایشان هستند !

نیت که خیر باشد حتی مردگان را از زیر بار مدیون بودن  خارج میکند!

مال باید به دست صاحبانش برسد حتی اگر بی نیاز باشند تصمیم گیری با خود آنهاست که صاحب اختیارند !

هنگامی بفکر  شرف و تعصب باشید که دارید پنهانی حق و حقوقی که در امانت شماست پایمال میکنید !

پس بعد از مشخص شدن مسئله توقعی جز پرداخت حق آنها نداشته باشید

برادر دو برابر خواهر سهم دارد اما حق ندارد یک سهم خواهر را هم پایمال کند ! چون حق الناس است باید بپردازد !

  مرد آن است که هر بار او را بیازمایند زودجوش بی غش تر از پیش ار بوته ی آزمون بیرون آید .


هر چه بزرگتر باشی تنهاتر هستی .

 یگانه راه برای افزودن خوشبختی بر روی زمین آن است که تقسیمش کنیم .

 برای اینکه بشر بتواند در دنیا خوشبخت زندگی کند باید قسمتی از توقعات خود بکاهد.


درون ما میدان جنگ و ستیز نیست بجای آنکه خود را سرزنش کنیم خویشتن خویش را بستاییم .

 خالی بودن دل از کینه و حسادت، از خوشبختی بنده است .


خوشبختی وجود ندارد و ما خوشبخت نیستیم ، اما می توانیم این حق را به خود دهیم که در آرزوی آن باشیم .

 تمام چیزى که خدا از بشر مى خواهد یک قلب آرام است . 

ادب و کردار نیک از جهان بزمگاهی خواهد ساخت .

بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند .
 
 دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد .


انسان ها به نسبت هر ظرفیتی که برای کسب تجربه دارند عاقلند نه به نسبت تجاربی که اندوخته اند .
 
 هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع شـود و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود .
 
 شراره های آتش دل تا به آسمانها کشیده می شود هر چند در پرگار نگاه چشم نگنجد .


انسان ها مانند خطوط انگشتان هیچ کدام به هم شبیه نیستند

جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد .
 
 
با سفر ، یاد رخدادهای هولناک را کمرنگ کنیم .

صدقه، خشم پروردگار را فرو می‌نشاند .
 
مردان بزرگ همچون کوه اند که هر چه از آن ها دورتر می شویم عظمت آن ها بیشتر آشکار می گردد .
 
نمی گویم دستخوش هیجان نشو، اما خودت را به آتش هیجان ها نسوزان .
 
واژه ها سرشار از پندارهاست ارزش آنها همپای زندگی است .
 
مردان بلند نام و با افتخار هرگز نمی میرند زیرا که گوهرشان قلوب نسل های آینده است .

براستی که خداوند عزوجل رحم می نماید مرد را، به سبب شدت محبت او به فرزندش .
 
مردان شجاع فرصت می آفرینند ترسوها و ضعفا منتظر فرصت می نشینند .

دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد .
 
زبان، حیوان درنده است، اگر رها شود می گزد  .
 
انسان  خشمگین پر از زهر است و زندگی را زهرآگین می کند .

خوشبختی توپی است که وقتی می غلتد به دنبالش می رویم و وقتی توقف می کند به آن لگد می زنیم .
 
کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد .
 
هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است .
 
گاه لازم است که انسان دیدگان خود را ببندد ، زیرا اغلب خود را به نابینایی زدن نیز نوعی خوشبختی است .

خوشبختی یعنی هماهنگی با حوادث روزگار .

اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند .
 
دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد،‌ دعا برای فرد دینی است در پشت سر او . 



تاریخ : دوشنبه 92/8/27 | 11:39 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

z

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برداه ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخم هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم




تاریخ : دوشنبه 92/8/27 | 11:10 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

z

پیش صاحب نظران مُلک سلیمان باد است
بلکه آن است سلیمان که ز مُلک آزاد است
آنکه گویند که بر آب نهاد است جهان
مشنو ای خواجه که تا درنگری بر باد است
خیمه انس مزن بر در این کهنه رباط
که اساسش همه ناموضع و بی بنیاد است
دل بر این پیرزن عشوه گر دهر مبند
نو عروسی است که در عقد بسی داماد است
هر زمان مِهر فلک بر دگری می تابد
چه توان کرد که این سفله چنین افتاده است
خاک بغداد بخونِ خلفا می گرید
ور نه این شط روان چیست که در بغداد است؟
حاصلی ن
یست بجز غم به جهان خواجو را
خرّم آن کس که بکلی زجهان آزاد است

 




تاریخ : دوشنبه 92/8/27 | 10:59 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

 

z

 

مردی نزد امام حسین (ع ) آمد و گفت :

"من مردی گناهکارم و از معصیت پرهیز نمی کنم ، مرا پند و اندرز بده

امام حسین (ع ) فرمودند: "پنج کار انجام بده و هر چه می خواهی گناه کن .

اول : روزی خدا را نخور و هر چه می خواهی گناه کن .

دوم : از ولایت و حکومت خدا خارج شو و هر چه می خواهی گناه کن .

سوم : جایی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن .

چهارم : وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو می آید، او را از خود دور کن و هر چه می خواهی گناه کن .

پنجم : وقتی مأمور و مالک جهنم می خواهد تو را در آتش بیندازد، در آتش نرو و هر چه می خواهی گناه کن . امام حسین(ع)




تاریخ : سه شنبه 92/8/21 | 11:28 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

شهادت حضرت علی اصغر طفل شش ماهه ! را به مسلمین جهان تسلیت میگویم

امروز و فردا عالمی در التهاب است

 

z

از این مصیبت کوه صبر من خراب است

بیمار گشتم از هوای بی تو بودن

روضه برای درد من داروی ناب است

امشب که می سوزم ز داغ شیرخواره

تصویر او روی دلم گویا که قاب است

در هر حسینیه که جای ذکر مولاست

اَمّن یُّجیبِ درد مندان مستجاب است

بر روی لب امشب نوای لای لایِ

یک مادر دلخسته با نام رباب است

باید عمو از علقمه بیرون بیاید

در گاهواره کودکی محتاج آب است

یک کودک شش ماهه در دستان بابا

با لای لایِ تیر انگاری که خواب است

پاشید خون بر روی بابای غریبش

تصویر خورشید زمان گویا خضاب است

آرام شد بعد از کمی بی تاب بودن

حالا زمان ناله های آب آب است

با خنده وُ کف حرف او را قطع کردند

ارباب عالم را که خود فصل الخطاب است

 




تاریخ : دوشنبه 92/8/20 | 5:14 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

z




تاریخ : شنبه 92/8/18 | 10:46 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

 

z

خداوند متعال، زمین را از دو روز آفرید و کوههای سنگین را بر روی آن، قرار داد و وسایل زندگی و نیازمندیهای ساکنین آن را، در دو روز به وجود آورد، سپس آسمان و پس از آن عرش را آفرید و خورشید و ماه را ایجاد کرد، آن گاه فرشتگان را بوجود آورد که او ...را تسبیح و تقدیس میکنند و با اخلاص به عبادت او قیام دارند.سپس ارادهی خداوند تعلق گرفت و حکمتش اقتضا کرد که آدم و فرزندان او را بیافریند تا در زمین ساکن شوند و آن را آباد کنند،
پس فرشتگان را آگاه ساخت که به زودی مخلوق دیگری را ایجاد میکند که در زمین تلاش کنند و در پست و بلند آن بگردند و نسل ایشان در نواحی مختلف آن پراکنده شوند، از روئیدنی های زمین بخورند و گنجینه ها و معادن آن را استخراج کنند و برخی، جانشین برخی دگر باشند.
فرشتگان مخلوقاتی هستند که خداوند، آنان را برای پرستش خود برگزید و نعمت خود را بر آنها تمام گردانید و ایشان را به طاعت خود راهنمائی فرمود.بر فرشتگان گران آمد که خداوند، مخلوقی جز آنان را بیافریند و بیمناک شدند که این آفرینش در اثر تقصیری است که از آنها سر زده، و یا برای مخالفتی است که از بعضی ایشان بوجود آمده، بدین جهت برای تبرئه خود گفتند:
خداوندا ! با اینکه ما پیوسته به تسبیح و تقدیست کمر بستهایم، چرا مخلوقی غیر از ما ایجاد میکنی؟! در صورتی که آنها بر سر منافعی که در زمین است، اختلاف خواهند کرد و در روی زمین فساد بر پا خواهند نمود.این سخن را فرشتگان بدان جهت گفتند تا پاسخی از پروردگار بشنوند که شبههی ایشان زائل شود و وسوسه ها از سینه هاشان بیرون رود، و دیگر آنکه امید داشتند که خداوند متعال آنها را در زمین جانشین قرار دهد،
 زیرا آنها به رعایت نعمت خداوند، سابقتر و به شناختن حق او شایسته تر بودند، و این سؤال از جهت انکار بر کار خدا و شک در حکمت او، و همچنین از جهت عیب گویی آدم و فرزندان او نبود، زیرا فرشتگان اولیاء مقربین و بندگان گرامی خداوند هستند که در سخن بر او پیشی نمیگیرند و به دستور او کار میکنند.خداوند جوابی به آنها فرموده که دلهاشان آرام و خیالشان راحت شد، فرمود: من میدانم آنچه را شما نمیدانید و در جانشین نمودن آدم، حکمتی میبینم که شما از درک آن عاجزید بزودی آن چه را اراده کردهام میآفرینم و جانشین قرار میدهم،
آن گاه آن چه را از شما پنهان و مستور بود، خواهید دید، هنگامی که او را آفریدیم و از روح خود در او دمیدم او را سجده کنید.خداوند بدن آدم را از گل مخصوصی خلق کرد و از روح خود در آن دمید، نسیم حیات در پیکر او وزید و بشری کامل و بیعیب کردید پس از آن، خداوند به فرشتگان دستور داد که آدم را سجده کنند، آنان با فروتنی فرمان خدا را پذیرفتند و آدم را تعظیم نمودند و در برابر او چهره به خاک نهادنند ولی شیطان با دستور حق مخالفت کرد و از سجده خودداری نمود.
خداوند، سبب سجده نکردن و تخلف او را پرسید و فرمود: چه چیز مانع شد که آدم را سجده نکردی؟ خود را بزرگ شمردی یا از جملهی سرکشان بودی؟!
شیطان گمان کرد عنصر او از عنصر آدم بهتر و جوهرش پاکتر است و گمان کرد که هیچ کس به مقام ارجمند و منزلت رفیع او نمیرسد و گفت:
 من از آدم بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گل.
آشکارا به معصیت اقدام کرد و از مخالفت و تکبر خود پرده برداشت و از فرمان پروردگار سرپیچی نمود، آدمی را که خدا با دست قدرت خود آفریده بود، سجده نکرد و از کافرین گردید.
خداوند او را به گناهش مجازات کرد و به او فرمود:
از آسمان بیرون برو، زیرا تو از رحمت ما رانده شدهای و لعنت شامل حال تو است تا روز قیامت، شیطان از پروردگار درخواست کرد که او را تا روز قیامت مهلت دهد و زنده بدارد، خداوند درخواست او را پذیرفت و به او فرمود:
تا روز معین از مهلت داده شدگانی.هنگامی که خواهش او قبول و درخواستش پذیرفته شد از احسان خدا تشکر نکرد، بلکه نعمت حق را با کفران پاداش داد و گفت: برای این که مرا گمراه ساختی بر سر راه بندگانت مینشینم، و برای گمراه ساختن آنها در کمین هستم و کوشش مینمایم، سپس از پیش رو و از پشت سر و از راست و چپ نزد بندگانت میآیم و بیشتر آنها را شکر گذار خود نخواهی یافت.
خداوند شیطان را از درگاه خود راند و خواسته های او را پذیرفت و به وی گفت:
اینک به راهی که انتخاب کردی برو، و هر یک از ایشان را که توانستی با صدای خود مضطرب و پریشان کن و با لشکریان سواره و پیادهی خود بر آنها بتاز و در اموال و اولاد با آنان شرکت کن، و آنان را با وعدههای دروغ سرگرم کن و به آرزوهای دور و دراز مشغول ساز ولی هرگز در گمراه ساختن کسانی که عقیده ای محکم و عزم راسخ دارند و بندگان بااخلاص منند تو را آزاد نخواهم گذاشت و آنان مسلط نخواهم کرد. زیرا دلشان به تو بی توجه و گوششان به حرف تو بدهکار نیست.
اما تصمیمی که برای گمراه ساختن آدمیان گرفتی، پس حساب تو در برابر این گناه، سخت و مجازات تو بسیار بزرگ خواهد بود و من دوزخ را از تو و پیروانت پر خواهم کرد.فرشتگان آدم را سجده کردند
و به مقام ارجمند او در پیشگاه پروردگار اعتراف نمودند، ولی مثل اینکه آنها گمان میکردند که از نظر علم و فهم از آدم برترند، بدین جهت خداوند متعال از علم خود به آدم عنایت کرد و او را به نور خود منور گردانید و نامهای مخلوق خود را به او یاد داد، آن گاه برای این که عجز و قصور ملائکه آشکار شود و بفهمند که حکمت خدا مقتضی بود،
کائنات را به آنها ارائه داد و فرمود:
اگر راست میگوئید نامهای این آفریدگان را به من بگوئید،فرشتگان مبهوت از جواب عاجز شدند و به ناتوانی و کوتاهی پایهی علم خود اعتراف کردند و گفتند:
پروردگارا! ما جز از آنچه از تو آموختهایم چیزی نمیدانیم همانا عالم و حکیم مطلق تویی، چون آدم از دریای فیض پروردگار قطرهای و از پرتو علم او بهرهای برداشته بود، خداوند به او دستور داد که آنچه فرشتگان ندانستند و از جوابش عاجز ماندند به ایشان خبر دهد، تا با این وسیله فضیلت آدم و حکمت استخلاف او آشکار گردد، آدم به آنها خبر داد و سپس خداوند به آنها فرمود:
آیا به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را میدانم و بر کارهای آشکار و پنهانتان عالمم؟ در این هنگام فضیلت آدم برملائکه معلوم شد و راز آفرینش وی و حکمت استخلاف او را دیدند.خداوند نعمت خود را از شیطان بازگرفت و از رحمت خود دور کرد آن گاه آدم و همسرش را در بهشت جای داد و به وی گفت:
نعمتی که به تو عطا کردهام به یاد داشته باش، تو را به خلقتی بدیع آفریدم و بشری که میخواستم بوجود آوردم و از روح خود در تو دمیدم و فرشتگانم را به سجدهی تو واداشتم و بهرهای از علم خودم را به تو بخشیدم و این ابلیس است که او را از رحمتم مأیوس ساختم
 و چون از فرمان من سرپیچی کرد او را لعنت کردم
و اینک بهشت را که خانهای جاوید است جایگاه تو قرار دادم اگر اطاعت من کنی تو را برای همیشه در بهشت جای خواهم داد و اگر پیمان مرا بشکنی تو را از خانهام بیرون و به آتش خودم معذب خواهم نمود، بیدار باش که شیطان با تو و همسرت دشمن است،
شما را از بهشت بیرون نکند که به بدبختی مبتلا میشوید.خداوند به آدم و همسرش اجازه داد که با خاطری آسوده از نعمتهای بهشت استفاده کنند هر میوهای که خواستند بچینند ولی آنان را از نزدیک شدن به یک درخت از درختان بهشت نهی کرد
 و برای آنکه پردهی ابهام برداشته شود و آن درخت را بشناسد، آن درخت را معین و به آن اشاره فرمود و آنان را از نزدیک شدن به آن بیم داد که اگر به آن نزدیک شوند یا از میوهی آن بخورند در زمرهی ستمکاران محسوب خواهند شد و همچنین وعده داد که اگر از آن دوری کنند نعمتهای بهشت را برای آنان دائمی و جاوید گرداند و هرگز روی گرسنگی و برهنگی را نبیند و تشنگی و سختی به آنها نرسد و فرمود: ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و با فراغت خاطر هر چه خواستید بخورید ولی نزدیک این درخت نشوید که از ستمکاران خواهید بود.
 همانا بر تو است که در بهشت گرسنه و برهنه نشوی و تشنگی نبینی و از آسیب گرمی آفتاب محفوظ باشی.برای شیطان خیلی سخت و دشوار بود که آدم و همسرش در رفاه و خوشی باشند و او، راندهی درگاه خدا و دور از بهشت بسر برد، بدین جهت تصمیم گرفت کاخ سعادت آنها را واژگون سازد و نعمت را از ایشان سلب کند.
آری آدم همانست که او را از مقام عالی و ارجمندش به زیر آورد و از نعمت و رضای خدا دور کرد و بواسطهی همین آدم بود، که سرکشی و نابکاری او آشکار شد اینک باید انتقام بکشد و با نیرنگ او را مذموم سازد، آهسته آهسته وارد بهشت شد و در آشکار و نهان با آدم سخن گفت، خود را دوست پاکدل و ناصح و بااخلاص معرفی کرد و برای بدست آوردن دل آدم تلاش فراوان نمود، از هر دری درآمد و از هر راهی وارد شد، علاقهی خود را با آدم و همسرش ابراز کرد و غرض خود را برای از دست رفتن نعمتهای آنها اظهار داشت و گفت:
خداوند شما را از خوردن این درخت نهی نکرده مگر برای آنکه اگر بخورید دو فرشته میشوید یا در بهشت جاودان خواهید بود.شیطان دید آدم و همسرش از پذیرفتن سخن او متوحش و از مشورت او گریزانند، به حرف او گوش نمیدهند و نصیحتش را نمیپذیرند،
 بدین جهت برای ایشان قسم یاد کرد که من خیر خواه شمایم، قصد زیان و بدبختی شما را ندارم، قسم یاد کرد تا پاکدلی و خیر خواهی خود را ثابت کند و بدون تردید برای گمراه کردن آن دو، پافشاری و اصرار بسیار کرد و نیرنگ خود را با این ترتیب به کار برد، بالأخره آدم و همسرش فریفته شدند و از آنها لغزش بزرگی بوجود آمد.چون آدم و حوا از فرمان خدا بیرون رفتند، خداوند نعمت خود را از ایشان گرفت و بهشت را بر آنها حرام کرد و به آنها فرمود:
 مگر من شما را از نزدیک شدن به این درخت نهی نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شما است؟آدم و همسرش به درگاه خداوند بازگشت و توبه نمودند و از کردهی خود پشیمان شدند و گفتند: پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود، خداوند فرمود:
بیرون روید، منزل و جایگاه شما در زمین است و تا روز قیامت دشمن یکدیگر خواهید بود.
خداوند توبهی آنان را پذیرفت و فرمان داد تا از بهشت بیرون روند و به آنها اطلاع داد که دشمنی بین ایشان و شیطان ادامه خواهد داشت.وقتی که یک آدم علیهالسلام در اطراف زمین سیر مینمود تا اینکه به سرزمین کربلا رسید، پایش به چیزی برخورد کرد.
سپس بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد، آنگاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! آیا گناهی از من صادر گردید که این گونه مرا معاقب فرمودی؟ وحی رسید: نه، ولکن فرزندت حسین علیهالسلام در این مکان کشته میشود، پس خون تو موافق خون او جاری شد.
عرض کرد: چه کسی قاتل اوست؟ وحی آمد که یزید ملعون، پس او را لعن کن. پس از آنکه آدم علیهالسلام او را لعن نمود به سوی جبل عرفات روانه شد.




تاریخ : شنبه 92/8/18 | 7:57 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

باز این چه نغمه است که دستان سرای عشق
آهنگ ساز کرده به شور و نوای عشق

آن کاروان کجاست که بانگ درای او
افکنده است غلغله در نینوای عشق

شور حسینی است مگر کز ره حجاز
ساز عراق کرده به برگ و نوای عشق

مانا عزیز فاطمه فرزند مصطفی‏ست
کوچ از مدینه کرده سوی کربلا عشق

سوداگر خداست که نقد روان به کف
بگرفته در معامله خونبهای عشق

از سر به راه دوست دویده‏ست یار صدق
در نی نوای وصل دمیده‏ست نای عشق

با بانگ هو هو الحق و آواز دوست دوست
خوانده به گوش عالمیان ماجرای عشق

از جان و دل نهاده قدم در ره بلا
یعنی منم شهید بیابان کربلا

و نیز

زان ماجرا که رفت به میدان کربلا
عقل است مات و واله و حیران کربلا

دریای عشق حق به تلاطم چو اوفتاد
جوشید موج خون ز بیابان کربلا

یا رب چه شد که کشتی نوح نجی فتاد
در لجه‏ی هلاک، به طوفان کربلا

از بازی سپهر، سر سروران دین
افتاد همچو گوی به میدان کربلا

زان عشق و آن شهادت و آن صبر و آن یقین
عقل است محو و سر به گریبان کربلا

در منزلت فزونتر و در رتبه برتر است
از بام عرش پایه‏ی ایوان کربلا

فخر حسین و ننگ یزید است تا ابد
سرلوحه‏ی جریده‏ی دیوان کربلا

در کاروان آل نبی قحط آب شد
از سوز تشنگی دل طفلان کباب شد

در چشم تشنگان حرم، دشت ماریه
اندر خیال، آب چو موج سیراب شد

میدان جنگ و سوز عطش، تاب آفتاب
یا رب که از شنیدن آن زهره آب شد

در راه حق که شاه شهیدان به پیش داشت
آن منع آب و تاب عطش، فتح باب شد

گر نیک بنگریم همان آب و تاب بود
کز وی بنای دولت مروان خراب شد

از ملت نبی به نبی زادگان رسید
جوری که روح کافر از آن در عذاب شد

سر پنجه‏ی عروس جفا کار روزگار
از خون پاک آل پیمبر خضاب شد

یک ذره گر ز شرم و ادب داشت آفتاب
می‏کرد تا به حشر نهان روی در قفا




تاریخ : جمعه 92/8/17 | 11:11 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

حسین جان راست میگویند دنیا از چهار عنصر تشکیل شده

آب و آتش و خاک و هوا

آب را از شما دریغ کردند

آتش همانی است که در نبودت به خیمه هایت زدند

خاک هم خاکی است که در قتلگاه به سجده افتادی

و اما هوا همان هوایی است که عمری است در دل ماست




تاریخ : دوشنبه 92/8/13 | 7:40 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر
یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی
حک شده اسم منو تو رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما
دشـــت بی فرهنگی ما هرزه تمــوم علفاش...

خــــوب اگه خـــــوب بـــــد اگه بـــد
مرده دل آی آماده باش
دست منو تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کــــــــی می تونـه جـــــــــز من و تو
درده ما رو چاره کنـــه
یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی
این ترانه امروز از رادیو پخش شد برای من تداعی بخش دوران ابتدائی مدرسه رفتنم را بوجود آورد
آن زمان مرحله دبستانی تا راهنمائی را در مدرسه مختلط اتحاد همدان گذراندم که اکثر معلمهای این مدرسه یهودی و مسیحی بودند
کمتر معلم مسلمان دیده میشد سال اول دبستان خانمی بود بنام زرین جون ایشان یهودی بود اما خوب و چه عرض کنم خشن !
سال دوم معلمی یهودی داشتیم متاسفانه با کوچکترین بهانه حسابی بچه ها را تنبیه میکرد
 طوریکه همیشه دست من از ضربه های خط کش او تاول میزد و جرآت حرف زدن هم نداشتم  و بالاخره همینطور سالها طی شد
تا برای سال سوم راهنمائی دیگه از اون مدرسه به دبیرستان مطهری رفتم تازه متوجه شدم ای کاش اختیار دست خودم بود
واز مرحله ابتدائی آموزش به مدارس دیگری میرفتم چون در دوران ابتدائی خیلی به من سخت گذشت



تاریخ : دوشنبه 92/8/13 | 11:23 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر


  • paper | بازی آنلاین | buy backlink
  • فال تاروت پنج کارتی | رپرتاژاگهی