سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

« گل آفتابگردان رو به نور می‌چرخد و آدمی رو به خدا.

ما همه آفتابگردان‌ایم. اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی، دیگر آفتابگردان نیست.

 آفتابگردان، کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد.‌»
این‌ها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش می‌کردم که خورشید کوچکی بود در زمین که هر گلبرگش، شعله‌ای بود و دایره‌ای داغ در دلش می‌سوخت.

آفتابگردان به من گفت: «وقتی دهقان، بذر آفتابگردان را می‌کارد، مطمئن است که او خورشید را پیدا خواهد کرد.

آفتابگردان هیچ‌وقت، چیزی را با خورشید اشتباه نمی‌گیرد‌ اما ... انسان همه‌چیز را با خدا اشتباه می‌گیرد.
آفتابگردان راهش را بلد است و کارش را می‌داند. او جز دوست‌داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید، کاری ندارد.

 او همه‌ی زندگی‌اش را وقف نور می‌کند. در نور به دنیا می‌آید و در نور می‌میرد، نور می‌خورد و نور می‌زاید.
دل‌خوشی آفتابگردان، تنها آفتاب است. آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا. بدون آفتاب، آفتابگردان می‌میرد و بدون خدا، انسان.»
او ادامه داد: «روزی که آفتابگردان به آفتاب بپیوندد، دیگر آفتابگردانی نخواهد ماند و روزی که تو به خدا برسی، دیگر «تویی» نمی‌ماند.

 من فاصله‌هایم را با نور پر‌می‌کنم، تو فاصله‌ها را چگونه پر‌می‌کنی؟»
آفتابگردان این را گفت و خاموش شد. گفت‌وگوی من و آفتابگردان، ناتمام ماند. او در آفتاب غرق شده بود.

جلو رفتم، بوییدمش، بوی خورشید می‌داد و آخرین صحبت‌هایش هنوز در گوش‌هایم طنین انداخته بود: «نام آفتابگردان، همه را به یاد آفتاب می‌اندازد.

 نام انسان آیا کسی را به یاد خدا خواهد انداخت؟»
آن‌وقت بود که شرمنده‌ از خدا، رو به قبله گریستم...




تاریخ : جمعه 92/10/13 | 12:19 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

 

 

 


از حکیمی پرسیدند : آیا با یک کلمه می‏توان تمام زندگی را روشن و پاک نگه داشت؟

 

گفت: بله

پرسیدند: آن کدام کلمه است؟ گفت : آن کلمه، عبارت است از محبت به دیگران ».

 




تاریخ : جمعه 92/10/13 | 12:11 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

z

 

مشکی ازتن به در آرید ربیع آمده است
           خـم ابـرو بگشــاییــد ربیــع آمــده است
مژده ای ختم رسل داد که آیـد به بهشت
          هـرکه برمن خبـر آرد  ربیــع آمده است

حلول ماه ربیع الاول ، مبارک باد.




تاریخ : پنج شنبه 92/10/12 | 11:54 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

z

یکی از القابی است

که در میان توده مردم به امام هشتم حضرت امام علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه نسبت داده شده است،

و حتی برخی از محققان این لقب را برگرفته از داستان‌های گوناگونی می دانند

که در کتب تاریخی نقل شده است که مشهورترین ...آن بدین صورت می باشد که:

روزی صیادی در بیابان طوس آهویی را دنبال می کند.

 اتفاقاً امام رضا علیه السلام در آن نواحی تشریف فرما بودند

و آهو به امام پناه می برد، امام حاضر می شود

 مبلغی را به آن شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد سازد ولی صیاد نمی پذیرد.

در این هنگام آهو به زبان می آید و به امام میگوید که  دو بچه ی شیری دارم که گرسنه اند و چشم براهند

و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمائیدکه بروم و بچگانم را شیر بدهم و برگردم و خود را تسلیم صیاد کنم.

 امام هم ضمانت آهو را می کند و آهو می رود و به سرعت بر می گردد،

شکارچی که این وفای به عهد آهو را می بیند و وقتی می فهمد

 که ضامن آهو، امام علیه السلام می باشند، منقلب می شود و آهو را آزاد می کند.




تاریخ : پنج شنبه 92/10/12 | 12:19 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

z

 

ای محمد (ص)ای رسول بهترین کردارها حسن خلقت شهره در اخلاقها ،

رفتارها در بیانت بند می آیدزبان ناطقانقامت مدحت کجا و خلعت گفتارها بال رفتن تا حریمت را ندارد این قلم ... 

قاب قوسینت کجاو مرغک پندارهاطفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است

استوار مکتب ایثار تو عمارها تا نفس داریمو تا خورشید می تابدبه خاک دل به عشق بی زوالت می کند

 اقرارها پای بوسی تو عزت داده ما را اینچنین گل نباشد کس نمی آید

 سراغ خارها کی رود از خاطرتم یادت که در روز ازل کنده اند

 اسم تو را بر سنگ دل حجارها داغ تو در سینه ی ما هست چون خاک تواییم لاله کی روییده در آغوش شوره زارها

 گل که منسوب تو گردد رنگ و بویش می دهندشاهدحرفم گلاب و شیشه ی عطارها

وقت رزمت آنچنانی که میان کارزار رو به تو آرند وقت خستگی کرارها

 ای که با خون دلت پرورده ایی اسلام را چشم واکن که نهالت داده

 اکنون بارها سنگ می خوردی و می گفتی که ایمان آورید کس ندیده از رسولی  اینچنین ایثارها

 با عیادت از کسی که بارها آزرده ات روح ایمان را دمیدی بر دل بیمارها خم به ابرویت نیاوردی

در این بیست و سه سال بر سرت گرچه بلا بارید چون رگبارها رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را

شکست جان به لب شد از غمت ، شهرت مدینه ، بارها تا که چشمت بسته شده ای

قافله سالار عشق رم نمودند  عده ای و پاره شد افسارها آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست

 ناله ها برخواست بعدت از در و دیوارها




تاریخ : دوشنبه 92/10/9 | 11:42 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

 

ولادت

حضرت محمد صلی الله علیه و آله در سال عام الفیل (570 میلادی) در ماه ربیع الاول دیده به جهان گشود. مورخان و دانشمندان شیعی ولادت رسول گرامی اسلام را در صبح جمعه روز هفدهم ربیع الاول و اکثر علمای اهل سنت ، دوازدهم همان ماه می دانند .

پدر بزرگوار رسول خدا عبدالله ،پسر عبدالمطلب ،و مادر ارجمندش آمنه دختر وهب است. اجداد او عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، همگی موحد و از مردان نیک روزگار خویش بوده‌اند.

سرپرست پیامبر

حضرت محمد صلی الله علیه و آله، هنوز به دنیا نیامده بود (یا در گهواره بود) که پدرش در بازگشت از شام «سوریه» در مدینه درگذشت. از آن پس سرپرستی کودک به عبدالمطلب، بزرگ خاندان قریش ،رسید و او نیز کودک را به دایه‌ای به نام حلیمه از قبیله بنی‌سعد سپرد.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم پنج سال در قبیله بنی‌سعد نزد حلیمه بود و پس از آن به دامان خانواده خویش بازگشت. پس از مدتی، آمنه برای زیارت قبر همسر خویش، عبدالله، و دیدار خویشاوندان راهی مدینه شد. او در این سفر فرزند خود را نیز همراه برد، یک ماه در شهر مدینه درنگ کرد و هنگام بازگشت در محلی به نام«
ابواء» از دنیا رفت.

عبدالمطلب پس از درگذشت آمنه، بیش از پیش از محمد محافظت می‌کرد؛ هر گاه در کنار کعبه با سران قریش و پسران خویش می‌نشست، همین که چشمش به محمد می افتاد او را در کنار خود می‌نشاند و می‌گفت:« به خدا سوگند، او دارای منزلتی بزرگ خواهد بود.»

در هشتمین بهار زندگی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، عبدالمطلب نیز درگذشت و بنا به سفارش او
ابوطالب سرپرستی حضرت وی را به عهده گرفت.
ابوطالب که مردی با ایمان، موحد و نیز از شخصیت‌های برجسته قریش بود، در نگهبانی و دفاع از پیامبر از هیچ کوششی فرو گذار نکرد و در سالی که محمد دوازده ساله شد، او را همراه خود به سفر سالیانه خود برای تجارت به شام «سوریه» برد.
دراین سفر، کاروان قریش در مسیر خود در محلی به نام بصری توقف نمود. بحیرا، راهب مسیحی، که دراین مکان اقامت داشت، محمد را دید وخبر از آینده او و دین جهان‌گستر او داد.

دوران نوجوانی

پیامبر صلی الله علیه و آله در بیست (یا پانزده ) سالگی همراه عموهای خود در چهارمین جنگ از جنگ‌های فجار شرکت کرد. این نبرد بین طایفه قریش و قبیله قبیله هوازن واقع شد. رسول خدا فرموده است: « من در این جنگ به عموهایم تیر می‌دادم تا آنان پرتاب کنند.» 

آن حضرت سال‌ها پس از حلف الفضول (پس از بعثت و هجرت ) در زمان بسط اسلام فرمود: « در سرای عبدالله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت می‌شدم اجابت می‌کردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است. »

حضرت محمد در سن 35 سالگی با تدبیر خود در نصب
حجرالاسود (در ماجرای تجدید بنای کعبه) مانع جنگ و نزاع بین طواپف قریش گردید.

آوازه امانت‌داری و راست‌گفتاری محمد صلی الله علیه و آله باعث شد تا خدیجه، دختر خویلد، زن برجسته و ثروتمند قریش که برای تجارت، از مردان یاری می‌گرفت او را به همکاری دعوت نماید و آن حضرت را در قالب قراردادی برای تجارت عازم شام «سوریه» کند.

رسول اکرم پس از بازگشت، سود فراوانی را که به دست آورده بود به خدیجه سپرد. خدیجه که شیفته‌ی حسن خلق و صفات برجسته او شده بود، به آن حضرت پیشنهاد ازدواج داد که مورد پذیرش او قرار گرفت.
ازدواج رسول خدا صلی الله علیه و آله با خدیجه دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت او از شام «سوریه» بوده است. سن خدیجه را هنگام ازدواج با پیامبر از 25 تا 40 ، متفاوت، نقل کرده‌اند.

همسران و فرزندان

خدیجه اولین همسر پیامبر صلی الله علیه و آله بود و تا زمانی که زنده بود رسول خدا همسر دیگری اختیار نکرد.
پیامبر از خدیجه دارای سه پسر و چهار دختر شد:
قاسم (که کنیه پیامبر صلی الله علیه و آله به همین خاطر ابوالقاسم است)، عبدالله ، طاهر، رقیه ، ام الکلثوم ، زینب و فاطمه سلام الله علیها .

پیامبر از دیگر همسران خود فرزندی نداشت جز از
ماریه قبطیه که صاحب پسری به نام ابراهیم گردید.

علی در دامن پیامبر

حضرت محمد برای کمک به عمویش، ابوطالب، که در تنگدستی قرار گرفته بود، فرزند او علی را همراه برد و تحت سرپرستی خود قرار داد و عباس ،عموی پیامبر، هم فرزند دیگر ابوطالب، جعفر، را به همراه برد. آنگاه رسول خدا فرمود: « من همان را برگزیدم که خدا او را برای من برگزیده است.»

 

بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله

s

شجره‌نامه پیامبر

پیامبر اکرم هر سال مدتی را در غار حرا به اعتکاف می‌نشست. در این مدت که دور از مردم، تنها به عبادت خداوند می پرداخت کسی جز علی علیه السلام او را نمی‌دید.

پس از پایان اعتکاف به مکه باز می‌گشت، گرد خانه خدا طواف می‌کرد و سپس به خانه می‌رفت.
محمد صلی الله علیه و آله در بامداد بیست و هفتم ماه رجب سیزده سال قبل از هجرت، در غار حراء با نزول جبرئیل (فرشته وحی) و تلاوت آیات ابتدای سوره علق از جانب خداوند به پیامبری مبعوث گردید.پیامبر پس از نزول وحی از حرا پاپین آمد و به سوی خانه خدیجه رهسپار شد. اولین بانویی که به محمد صلی الله علیه و آله ایمان آورد و رسالت او را تصدیق کرد همسرش خدیجه و اولین مرد، علی علیه السلام بود؛ چنانکه خودش در نهج البلاغه می‌گوید:«
در آن زمان، اسلام درخانه‌ای نیامده بود مگر خانه‌ی رسول خدا و خدیجه، و من سوم ایشان بودم. نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم. . .»
ّ

دعوت سرّی به اسلام

پیامبر اسلام سه سال تمام به دعوت سری پرداخت و عده‌ای مخفیانه به آیین اسلام گرویدند. برخی از این افراد عبارتند از:
زید بن حارثه، زبیر بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه بن عبیدالله، ابو عبیده جراح، ابو مسلمه، ارقم بن ابی الارقم، خباب بن الارت، ابوبکر بن ابی قحافه.

دعوت نزدیکان خود به اسلام

پس از سه سال دعوت مخفیانه، از جانب خداوند، آیه « و انذر عشیرتک الاقربین» (خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهی بترسان) ـ سوره شعراء/ 214ـ بر آن حضرت نازل شد.

رسول خدا نزدیکانش از خاندان حضرت عبدالمطلب علیه السلام را به منزلش خود دعوت نمود و پس از پذیرایی از آنان، رسالت خود را اعلام فرمود ولی با انکار ابولهب مواجه شد و همه متفرق شدند.
پیامبر بار دیگرآنها را گرد آورد و علی علیه السلام خوراکی برایشان فراهم ساخت. آنگاه رسول خدا شروع به سخن نمود و آنان را به رسالت خویش از طرف خدا آگاه ساخت و فرمود: «کدامیک از شما در راه اسلام مرا کمک می‌دهد تا برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شما باشد؟» هیچ کدام سخن نگفتند جز علی علیه السلام که از همه کم‌سال‌تر بود. علی گفت: «یا رسول الله! من تو را در این کار یاری می‌دهم.»
این ماجرا تا سه بار تکرار شد.
سپس رسول خدا فرمود: « این (علی علیه السلام)، برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست. پس از او بشنوید و فرمانش را پیروی کنید. جمعیت به پا خاستند و خندیدند و به ابوطالب گفتند: «تو را امر کرد که حرف پسرت را گوش کنی و او را اطاعت کنی.»
از همین زمان بود که قریش، آشکارا به دشمنی با رسول خدا پرداخت.

دعوت همگانی

در مرحله دوم از دعوت پیامبر، فرمان وحی رسید که:« فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین.» (پس آنچه را بدان مأموری، آشکار کن و از مشرکان دوری جوی که ما شرّ مسخره کنندگان را از تو برطرف خواهیم کرد) ـ سوره حجر، آیه 94 - 95.
در پی این فرمان پیامبر، رسالت خود و دعوت به اسلام را علنی نمود.

 هجرت به حبشه به‌تدریج نام رسول خدا و دین اسلام به اطراف مکه و نواحی گوناگون عربستان کشیده می‌شد. انتشار روزافزون اسلام، افکار قریش را پریشان کرد و آنها را به فکر چاره انداخت تا از هر راه ممکن، این نور مقدس را خاموش کنند. بارها برای شکایت از پیامبر، نزد ابو طالب، بزرگ قریش، آمدند و زبان به گله و تهدید گشودند؛ لیکن ابوطالب از حمایت پیامبر قدمی عقب ننشست و لحظه ای از دفاع او فروگذار ننمود. بارها سعی کردند پیامبر را با ثروت و قدرت تطمیع کنند ولی ناکام ماندند. پس از این ناامیدی، بر دشمنی و آزار رسول خدا افزودند. به‌خصوص یاران آن حضرت مانند بلال حبشی ، عمار یاسر و همسرش، عبدالله بن مسعود و .... را تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار دادند. این فشارها چنان شدت گرفت که گروهی از اصحاب به نزد پیامبر آمدند و درباره مهاجرت از مکه کسب تکلیف کردند. پیامبر فرمود:« اگر به حبشه سفر کنید، بسیار برای شما سودمند خواهد بود.» و و به این ترتیب به تعدادی از یاران خود اجازه مهاجرت به حبشه را صادر فرمود. آنها به سرپرستی جعفر بن ابیطالب در گروهی متشکل از هشتاد و سه مرد و هیجده زن، رهسپار حبشه شدند.

قریش برای مقابله با پیامبر و مسلمانان از راههای مختلفی وارد شد که برخی از آنها و حوادث این دوران عبارتند از:
اقدام جهت بازگرداندن مهاجرین از حبشه که با عدم موافقت پادشاه حبشه با اخراج مهاجرین روبه‌رو شد.

این ماجرا شش سال پس از بعثت رسول خدا در اولین شب ماه محرم سال هفتم واقع شد. رسول خدا و همه بنی هاشم و بنی‌ مطلب سه سال ( تا نیمه رجب سال دهم) در شعب ابی طالب گرفتار بودند.




تاریخ : یکشنبه 92/10/8 | 11:46 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

 

تـا بازگـــشت ِ مــا همـــه باشـــد به سوی ِ تـو
مــا ، از تـویـیــــم و ، آیـــــنه پـــــرداز ِ روی ِ تـــو
خرم دمــی کــه چون پر ِ کاهی ، به دست ِ باد
زیــن خاکــــدان ِ تیـــره ، در افتـــم به کــوی ِ تو
از چشـــم ِ ســـر ،نهانی و بـر چ...شم ِ دل عیان
بیـچـــاره کـــوردل ، کـــه کــــند جستجوی ِ تو !
از ماست هر " بدی " که بدین عقل ِ چاره ساز
لــب تشنـــه ایم و بـاده ی مـــا ، در سبوی ِ تو
انــدیشه گـرم ِ حیرت و عشق ، اوفتاده مست
زان حلقـــه هــای ِ زلـــف ِ خوش ِ نافه بوی ِ تو
هر زاد و مرگ ما ، همه تا " بود " دیگری است
ریگـــی بــه جـــا نمانده و نماند ، بــه جوی ِ تو
بس خلـــیل ِ پادشـــاه و گـــــدا ، کز زمانه رفت
تا در زمـــانه تـــازه شــــود ، گـــفتگـــوی ِ تو....
 

z



تاریخ : شنبه 92/10/7 | 11:29 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

میلاد حضرت مسیح (ع) را به مسیحیان خوب هموطنم تبریک عرض میکنم

s

تاریخ تولد حضرت عیسی

اگر چه بر اساس تقویم بیست‌ و پنج دسامبر همزمان با میلاد حضرت عیسی‌بن‌مریم، مسیح(ع) است،‌ تاریخ دقیق ولادت حضرت عیسی مسیح‌ روشن نیست.

در سده دوم میلادی، ششم ژانویه‌ را روز تولد مسیح می‌دانستند، اما در سده چهارم، کلیسای کاتولیک رم، این تاریخ را 25 دسامبر و غسل تعمید آن حضرت را ششم ژانویه اعلام‌ کرد.

تا سال 973 میلادی، کلیساهای مسیحیان‌ در بین‌النهرین و قسطنطنیه مراسم روز تولد حضرت عیسی مسیح را ششم ژانویه برگزار می‌کردند.

«گریگور نازیانتس»، پس از انتخاب شدن به‌ مقام اسقفی، تاریخ تولد آن حضرت را 25 دسامبر اعلام کرد، پس از کناره‌گیری اسقف مزبور،

این تاریخ بار دیگر به ششم ژانویه بازگشت و سرانجام در سال 154 میلادی در کنگره«کالگدون‌»، میلاد حضرت مسیح را 25 دسامبر و روز غسل تعمید ایشان را ششم ژانویه اعلام‌ کردند.

 از آن پس بیشتر مسیحیان جهان این مناسبت را 25 دسامبر جشن گرفتند، لیکن ارمنیان روز ششم ژانویه را روز تولد آن حضرت می‌دانند و جشن میلاد را در این روز برگزار می‌کنند.

سبب انتخاب 25 دسامبر به عنوان میلاد پیامبر مسیحیان آن است که در آن عصر،

 پرستش ایزد مهر در اروپا رواج و نفوذ بسیار داشت و 25 دسامبر روز تولد مهر بود و برای‌ به فراموشی سپردن آن، این روز را تولد حضرت‌ عیسی مسیح اعلام کردند.

ارمنیان روز ششم ژانویه ابتدا مراسم مذهبی‌ تولد آن حضرت را در کلیساها برگزار می‌کنند و سپس مراسم خاص غسل تعمید را به جا می‌آورند.

بیشتر مسیحیان جهان 24 دسامبر درخت‌ کاج به خانه‌های خود آورده، تزئین می‌کنند و آماده شرکت در مراسم تولد عیسی مسیح‌ می‌شوند،

لیکن ارمنیان در روزهای پایانی ماه‌ دسامبر اقدام به تهیه درخت کاج و تزئین آن‌ می‌کنند و در شب 31 دسامبر اعضای خانواده‌ در منزل بزرگ خانواده جمع می‌شوند،

 به صرف‌ شام شب عید می‌پردازند و ساعت 12 شب حلول‌ سال نو را به یکدیگر تبریک می‌گویند.

(آداب میلاد مسیح، نشریه اطلاع رسانی و کتابداری«اخبار ادیان » دی 1383 - شماره 11، نویسنده: آندرانیک هویان.)

 سال تولد حضرت عیسی

سال ولادت حضرت عیسى(ع) تقریبا آغاز تاریخ میلادى است، ولی محاسبات تاریخی نشان می‌دهد که اگر وی در زمان پادشاهانی متولد شده باشد

 که نامشان به همین مناسبت در اناجیل آمده است، این تولد باید 4 تا 8 سال قبل از مبدأ تاریخ میلادی رخ داده باشد.

عیسای تاریخی

بیش از 200 سال است که دانشمندان در باره وجود تاریخی حضرت عیسی(ع) بحث و تردید کرده اند که آیا عیسى وجود داشته است؟

 آیا تاریخ زندگى بنیانگذار مسیحیت حاصل غم و اندوه مردم و تخیل و امید آنان و در واقع افسانه‌اى مانند افسانه هاى خدایان مشرکان نبوده است؟

 از مدتى پیش، یعنى در قرن هجدهم، به طور خصوصى درباره احتمال اسطوره بودن عیسى بحث مى کردند.

نخستین نویسنده عصر جدید که زندگی حضرت عیسی را به زیر نقادی علمی برد هرمان ساموئل رایماروس، استاد زبانهای شرقی دانشگاه هامبورگ از سال 1728 تا 1768 بود.

مخالفت علنی با اعتقادات تثبیت شده (کلیسا) ، حتی در قرن هجدهم چنان خطرناک بود که حتی رایماروس یارای نشر تحقیقات خود را در حیات خویش نداشت

 و فردی به نام لسینگ آنها را برای نخستین بار پس از مرگش به جهان عرضه کرد.

پس از رایماروس، تنی چند از نویسندگان برخاستند که جز در نفی معجزات و گرایش به توضیح طبیعی ریشه های مسیحیت، وجوه اشتراکی با او نداشتند.

 بیشتر این نویسندگان مشاغل دانشگاهی یا منصب‌های دیگر داشتند و هر حمله بنیادین بر ضد دین تثبیت شده را بر خلاف مصلحت خود می دانستند،

همه آنان این فرض را تعقیب می کردند که اگر عناصر اعجاز آمیز اناجیل کنار گذاشته شود یا به گونه‌ای توجیه گردد، باقیمانده آن را می‌توان زیربنای زندگینامه معتبر عیسی قرار داد.

 در این صورت می‌توان عیسی را به عنوان یک آموزگار برجسته اخلاق برای جهان معاصر خود مطرح کرد.

این دسته از افراد را «عقل گرایان، Rationalists » نامیدند، به معنای قدیمی آن یعنی کسانی که می‌خواهند داستان های انجیل را عقلانی کنند.

 از آن زمان به بعد، این اصطلاح معنای گسترده تر و ژرف تری به خود گرفته است.

دانشمندی به نام ولنی در کتاب ویرانه های امپراطور در سال 1970 همین شک را ابراز کرده است.

هنگامی که ناپلئون در سال 1808 با یک نویسنده نامدار آلمانی به نام ویلند ملاقات کرد در باره سیاست یا جنگ چیزی از او نپرسید،

بلکه سوال کرد آیا وی به تاریخی بودن عیسی معتقد است یانه؟ (آشنایی با ادیان بزرگ /چاپ هفتم /بهار 1384/ص 128، 129، 130.)

 حضرت عیسی(ع) در اناجیل

در انجیل متى مى خوانیم: اما ولادت عیسى مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آیند او را از روح القدس حامله یافتند

 و شوهرش یوسف چون که مردى صالح بود، نخواست او را عبرت نماید؛ پس اراده نمود او را به پنهانى رها کند اما چون او در این چیزها تفکر مى کرد،

 ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت :«اى یوسف پسر داود از گرفتن زن خویش مریم مترس زیرا که آنچه در وى قرار گرفته است از روح القدس است

و او پسرى خواهد زائید و نام او را عیسى خواهى نهاد زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید». و این همه براى آن واقع شد

تا کلامى که خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد که اینک باکره آبستن شده، پسرى خواهد زائید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است:

«خدا با ما» پس چون یوسف از خواب بیدار شد چنان که فرشته خداوند بدو امر کرده بود به عمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزایید،

 او را نشناخت و او را عیسى نام نهاد (متى 1:18 – 25).

داستان تولد عیسی در آغاز هر یک از انجیل های متی و لوقا آمده است. مرقس و یوحنا که داستان تولد را نیاورده اند،

از بیت لحم حرفی نمی‌زنند و فقط به ناصره اشاره می‌کنند (مرقس9:1 و یوحنا 45:1-46 ، رک : یوحنا 41:7 -42).

نسب نامه حضرت عیسی

برای حضرت عیسی(ع) یک نسب نامه در آغاز انجیل متی و نسب نامه ای دیگر در باب سوم انجیل لوقا یافت می شود.

 توجیه این دو نسب نامه ی مختلف یکی از مشکلات مفسران اناجیل است (آشنایی با ادیان بزرگ /چاپ هفتم /بهار 1384/ص 130).

حضرت عیسی(ع) در قرآن

این تردید‌ها در حالی از سوی غربیان مطرح می‌شود، که در دین اسلام و قرآن،

 کتاب مقدس مسلمانان مسأله تولد ایشان اگر چه با نگاهی دیگر مطرح شده و مورد تأیید قرار گرفته است.

 در این کتاب( قرآن ) سرگذشت مریم را یاد کن، آن گاه که براى عبادت از کسان خود کناره گرفت

و به نقطه اى در شرق مسجد رفت و در برابر آنان پرده اى افکند.

در این هنگام، ما روح خود، جبرئیل را به سوى او فرستادیم و جبرئیل در نظر او به صورت انسانى با اندام معتدل نمایان شد.

مریم دهشت زده گفت: من از تو به خداوند رحمان پناه مى برم اگر پرهیزگار باشى.

جبرئیل گفت: من بشر نیستم، بلکه فرستاده پروردگار توام; آمده ام تا پسرى به تو ببخشم که از رشدى شایسته برخوردار باشد.

مریم گفت: چگونه مرا پسرى باشد در حالى که هیچ بشرى با من تماس نداشته است و بدکاره نیز نبوده ام؟

جبرئیل گفت: واقعیّت همان است که به تو گفتم. پروردگارت فرموده است که این کار بر من آسان است.

ما این گونه به تو فرزندى مى‌دهیم تا آنچه باید انجام گیرد و تا او را براى مردم نشانه‌اى قرار دهیم

و از جانب خود او را مایه رحمتى گردانیم، و آفرینش او بدین صورت کارى حتمى است.

پس مریم به عیسى باردار شد و با حمل خود از خانواده اش کناره گرفت و به مکانى دور رهسپار گشت.

 تا این که درد زایمان او را به سوى تنه خشکیده درخت خرمایى که در آنجا بود کشانید.

گفت: اى کاش، پیش از این مرده بودم و به قدرى ناچیز بودم که مرا به فراموشى مى سپردند.

پس عیسى مادرش را از زیر پاى او ندا داد که: اندوهگین مباش؛ همانا پروردگار تو زیر پایت جوى آبى پدید آورده است.

ساقه درخت خرما را به طرف خود تکان ده که خرمایى تازه بر تو فرو مى ریزاند.

پس، از آن خرماى تازه بخور و از این جوى آب بنوش و بر موهبتى که خدا به تو داده است شادمان باش و اگر از آدمیان کسى را دیدى که بر تو ایراد مى گیرد،

 من پاسخ او را خواهم داد، تو قصد روزه کن و بگو : من براى خداى رحمان روزه سکوت نذر کرده ام، از این رو امروز با هیچ انسانى سخن نمى گویم.

آن گاه مریم کودک خود را در حالى که او را حمل مى کرد نزد قومش آورْد. قوم او گفتند : اى مریم، به راستى گناهى بزرگ که از تو بعید مى نمود، انجام داده اى.

اى خواهر هارون، پدرت مرد بدى نبود و مادرت نیز بدکاره نبود.

مریم به کودکش اشاره کرد که از او سؤال کنید. آنان گفتند: چگونه با کسى که کودکى در گهواره است سخن بگوییم ؟

عیسى گفت: من بنده خدایم. خدا به من کتاب آسمانى داده و مرا پیامبر گردانیده است.

و مرا هر جا که باشم مایه برکت قرار داده، و تا زنده ام مرا به نماز و زکات سفارش کرده است.

و مقرّر داشته است که به مادرم نیکوکار باشم و مرا زورگو و پندناپذیر قرار نداده است.

و از روزى که زاده شدم، قرین سلامت و از آفت ها پیراسته بودم، و به هنگام مرگم و در عالم برزخ نیز گزندى نخواهم دید،

و روزى که زنده برانگیخته مى شوم نیز رنجى به من نخواهد رسید.

«اى پیامبر» این است عیسى پسر مریم و این هم ماجراى اوست.

من سخن به راستى و درستى مى گویم. این است حقیقت آن کسى که درباره وى تردید مى کنند.

عیسى فرزند خدا نیست، چرا که خدا را نسزد که فرزندى برگیرد. او از این که نیازمند فرزند باشد منزّه است.

 چگونه به فرزند نیاز داشته باشد و حال آن که چون کارى را مقرّر کند، جز این نیست که به آن مى گوید : باش، و آن پدید مى آید.

آن گاه عیسى در ادامه سخنانش گفت: به یقین، خدا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید. این است راه راست و درست.

پس کسانى که عیسى به سوى آنان فرستاده شد، به چند گروه تقسیم شدند و درباره او اختلاف کردند؛ گروهى به او کفر ورزیدند

 و گروهى او را خدا خواندند ـ این دو گروه همه کافر بودند ـ و گروهى راه اعتدال را پیمودند.

پس واى بر کافران از دیدار روزى بزرگ! روزى که آنان نزد ما مى آیند چقدر شنوا و بینایند، ولى آن روز ستمکاران در گمراهى آشکارى قرار دارند

 و ظهور حقیقت براى آنان هدایتى را در پى ندارد و آنان را به سعادت نمى رساند (قرآن کریم،‌ سوره مریم، آیات 15 تا 38، ‌ترجمه تفسیر المیزان./919/ی 702/ن).




تاریخ : چهارشنبه 92/10/4 | 8:7 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

 

سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد
سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏اش را به آن الهام کرد
که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد
و هر که آلوده‏اش ساخت قطعا درباخت

 

z




تاریخ : یکشنبه 92/10/1 | 6:44 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر

z

ایزد دادار، مهر و کین تو گویی
از شب قدر آفرید و از شب یلدا
زان‌که به مهرت بود تقرب مومن
زان‌که به کینت بود تفاخر ترسا




تاریخ : شنبه 92/9/30 | 8:39 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر


  • paper | بازی آنلاین | buy backlink
  • فال تاروت پنج کارتی | رپرتاژاگهی